کامپیوتر وپیرآمون آن

کامپیوتر وپیرآمون آن
 
وبلاگ شخصی سعید افخمی
Design by : NazTarin

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 27
بازدید ماه : 24
بازدید کل : 510
تعداد مطالب : 48
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1



ساخت كد صوتی آنلاين

خیلی برام عجیب بود

یه اتفاقی افتاد که اصلا فکرش رو نمی کردم

یعنی محال بود که یه همچین اتفاقی بیفته

کلید توی در شکست

هر چی تلاش کردم که یه جوری کلید رو در بیارم نشد که نشد

کلی برا این لحظه برانامه ریزی کرده بودم

کلی براش فکر کرده بودم

مدتها بود تو آرزوهام این لحظه رو تصور می کردم

لحظه ای که من و اون با هم تنها بشیم....

گفتم عیب نداره

تو این سه ساعت وقت هست

می رم کلید ساز میارم

به دوست دخترم گفتم : بریم کلید ساز بیاریم

اونم که پایه تر از من بود گفت : بدو بریم که به لاقل برسیم بریم یه حالی ببریم

وقتی انرژی مثبتش رو دیدم

انگیزم برای پیدا کردن کلید ساز چند برابر شد

سریع از پله ها اومدیم پایین

اومدیم سر خیابون

روزجمعه

حالا کلید ساز از کجا گیر بیاریم

سریع یه دربست دیگه گرفتم

بعد از یک ساعت چرخیدن تو خیابون

یه کلید ساز پیدا کردیم

گفتم : آقا داستان از این قراره که کلید توی در شکسته

گفت : بریم درستش کنیم

اومدیم در خونه

به دوستم گفتم : تو برو تو ایستگاه اتوبوس سرکوچه بشین تا وقتی هم من بت زنگ

نزدم نیا

اگه یکی از همسایه ها تو رو تو آپارتمان ببینه خیلی ضایع میشه

اونم که همیشه منو شرمده می کرد گفت :

اشکالی نداره عزیزم، من تو ایستگاه نشستم و منتظر زنگتم

دردسرت ندم

کلید ساز گفت باید قفل عوض بشه

دوباره یه دربست دیگه تا قفلسازی و آوردن یک قفل جدیدبرای در خونه

اومدیم و قفل رو عوض کردیم

همین که لحظات آخر کار کلید ساز بود

مادرم زنگ زد موبایلم که ما با خالت اینا داریم میاییم خونه

برو یه سری خرید کن و ....

ای تف به این شانس

همه ی نقشه هام نقس بر آب شد

و نشد که آرزوم به واقعیت بپیونده...

اون روز کلی پول از تو جیبم رفت

کلی هم حساب کتاب که جرا قفل خونه عوض شده به ننه بابام دادم

آخرشم شرمنده روی دوست دخترمون شدیم

از اون رو زتا به حالا همش این سوالم تو ذهنمه که :

من حساب همه چی رو کرده بودم

چی شد که نشد بریم خونه و کلید آهنی(میفهمی چی میگم ، کلید آهنی)

توی در شکست

کجای کارم اشتباه بود که همین یه دونه موقعیت رو هم که پیش اومده بود از دست دادم

...................

وقتی همه ی حرفاش تموم شد ، اونجایی که محاسبه نکرده بود رو براش توضیح دادم

بهش گفتم :

گاهی اوقات می شود که که محبی از محبای اهل بیت قصد گناه می کنه ، تمام

مقدمات گناه رو هم برای خودش فراهم می کنه و خودش رو آماده ی گناه می کنه .

دیگه قدمی تا گناه فاصله نداره

فقط یک قدم می خواهد تا گناه به ثمر بنشینه

یه دفه میبینه تمام صحنه عوض شده و دیگر موفق به انجام گناه نشد

با خودش فکر می کنه که چی شد که نتونست گناه کنه

تو محاسبات خودش که اشتباهی نکرده بود

پس چرا موفق به انجام گناه نشد ؟؟

کمی فکر ....

کمی فکر ………….

کمی فکر …………………..

آره داداش من

تو اون لحظه مشمول دعای مستجاب حضرت ولی عصر ارواحنا فداه قرار گرفته

و دعای امام شامل حالش شده….

امام زمان همیشه و همیشه ما را به یاد داره

حتی لحظه ی گناه ما را فراموش نمی کنه .....

وقتی حرفام تموم شد ، دیدم دانه های درّ مانند اشک به روی صورت صاف و زیباش

روان شدن و داره زیر لب زمزمه می کنه :

امام زمان !

غلط کردم

امام رمان !

ممنونم که تنهام نذاشتی ، حتی لحظه ی گناه


نظرات شما عزیزان:

مجید فا
ساعت21:38---5 ارديبهشت 1390
تو فکر فرو رفتم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 31 فروردين 1390برچسب:, توسط سعید افخمی